دردانه کوچک ما

یگانه 15 ماهه

سلام مامانی شرمنده ام اگه این روزا دیر به دیر میآم سر می زنم .آخه قبلا شب ها وقتی تو می خوابیدی من می اومدم واسه بروز کردن وبلاگت  اما آلان مدتیه شب ها از شدت خستگی اصلا نمی فهمم کجام.... هرچی بزرگتر میشی بیشتر وقت منو به خودت اختصصاص میدی که البته این حق مسلمته.امشب هم از شدت خستگیه که تا الآن نتونستم بخوابم ساعت یه چیزی  حدود سه و نیمه که تو و بابایی خوابیدین اما من بیدارم.می خوام یه خاطره جالب بگم چند روز پیش در حال بازی با عروسکت بودی که اونو نونو صدا میزنی(همون نی نی خودمون)که عمو پورنگ شروع شد از اون جا که به تمام بچه های کوچکتر و بزرگتر از خودت می گی نونو اومدی عروسکت رو نشوندی روی مبل و گفتی نونو...نونو(یعنی ...
17 مرداد 1392
1